اخباراصلیخاطرات
موضوعات داغ

خاطره ای از شهید رسول آقاعلی رویا از زبان همرزمش احمد باوی

چشم بسته به دنبال مین
با اینکه با بچه ها خیلی شوخی می کرد و همه از خوش اخلاقی ها و شیرینی هایش می گویند؛ اما توی آموزش سختگیر بود و دقیق. تمام ظرایف را می گفت و بعد هم از رزمنده می خواست. تک تک، امتحانشان می کرد در شرایط مختلف. حتی چشم تک تکشان را می بست و از آنها می خواست چشم بسته، هم مین بکارند و هم شناسایی کنند و هم خنثی. می گفت توی شب اگر منوّر نباشد که چشم، چشم را نمی بیند. باید کورمال کورمال مین خنثی کنید. بچه ها هم چشم بسته با دست دنبال مین می گشتند و اول خود مین را شناسایی می کردند که مثلاً مین گوجه ای است، واکسی است و… بعد هم شروع می کردند به خنثی کردن. برای همین بود که بچه هایش همه جا زبانزد بودند. کار سخت های جبهه مال رزمنده های رسول بود. می دانستند فقط آنها از پَسَش برمی آیند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا