کتاب رسول اقا علی رویا

از خواهرت دل بردهای
خواهر شهید رسول آقاعلیرؤیا
رســول بچۀ مهربانــی بود. کاری به کار کســی نداشــت. اگر کســی هم
ً بــه دل نمیگرفت. مــا را هم نصیحــت میکرد
اذیتــش میکــرد، اصــا
کــه اگر کســی چیــزی بهمــان گفــت، کاری به کارش نداشــته باشــیم.
میگفت بهخاطر خدا ببخشید. بهخاطر خدا جواب ندهید. هم درس
میخواند و هم کار میکرد. خرج تحصیلش را هم خودش درمیآورد.
هیچوقت نمیگذاشــت کسی از دســتش گلهای داشته باشد. بابا و
یکی از برادرهایمان چایخانه و رستوران داشتند و آن یکی برادرم هم
چلوکبابی. سعی میکرد به همهشان کمک کند. صبح میرفت مغازۀ
بابــا، ظهر مغازۀ یکــی از برادرها و عصــر مغازۀ آن یکی بــرادر. خیلی کار
میکرد. برای همهمان کار میکرد. کمکحالمان بود. خیلی اهل بازی
نبود مثل همسنوســالهایش. بیشتر یا داشــت به اینوآن کمک
میکرد یا دستش به کارهای مسجد بند بود.
جهت دانلود روی این لینک کلیک کنید